از لحاظ روحی احتیاج دارم به یکی که بهم زنگ بزنه بگه حاضر شو میخوام بیام دنبالت من حاضر شمو اون بیاد و دستمو بگیره و کنار هم سوار بر ماشین بریم یه جای دور ک هیشکی نباشه من باشمو خودش و او نقدر برام از عشقش بهم بگه که من دلم ضعف بره براش و بهش بگم منم همینطور عشقم از لحاظ روحی نیاز دارم که دستم تو دستای یار باشه و باهم تو جنگل پاییزی قدم بزنیم و اون در آغوش بگیره و من فریاد بزنم عاشقتم عشقم من نیاز دارم از لحاظ روحی
بايد یکی باشد که ببینی دل توی دلش نیست که تو را به وقت هایی که می داند خوب نیستی و حوصله نداری بخنداند و امیدوار کند و حواست را پرت کند و به یادت بیاورد که هر چقدر هم که اوضاع بد است اما یکی یکجایی هست که هنوز دوستت دارد. باید یکی باشد که ببینی که چقدر برایش مهم است همین یکذره بهتر و بدتر شدن هات. باید یکی باشد که نسپاردَت به امانِ زمان که بلکه خود به خود خوب شوی خود!. باید یکی باشد که ببینی دل توی دلش نیست که حتی دو دقیقه زودتر خوب شدن حالِ دلت را
زن ها می توانند در اوجِ دلتنگی لبخند بزنند، آواز بخوانند، غذای دلخواهت را تدارک ببینند، کودکانه با بچه ها بازی کنند زن ها می توانند با قلبی شکسته باز هم دوستت بدارند، ببخشند و بخندند. تو از طرزِ آرایشِ موهایش یا رنگِ لب هایش، لباسش یا حتی حرف هایش هرگز نمیتوانی حدس بزنی زنی که روبرویت ایستاده دلتنگ یا دلشکسته است.! "زن بودن کارِ ساده ای نیست" #خسرو_شکیبایی
ﮔﺎه گاهی ﮐﻪ ﺩﻟﻢ میگیرد به خودم میگویم : در دیاری که پر از دیوار است ! ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ .؟ ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ .؟ ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ .؟ #سهراب_سپهری واقعا بعضی وقتا که دل ادم میگیره نمیدونه کجا بره یا چیکار کنه واقعا بعضی وقتا چنان خستگی و هجوم فکرا به مغز ادم فشار میاره انگاری که مغز ادم داره منفجر میشه میشینی به گذشته فکر میکنی به کارایی که نباید انجام میدادی یا کارایی که باید انجام میدادی انجام ندادی و به تمام نشدن ها به تمام شدن به همه چی فکر میکنی و
برگرد عاشق ترین همدرد آخر چگونه از خیالت بگذرم برگرد و غمگینم مکن شب ها ای آخرین رویا من بی تو از روی ا ی خود تنهاترم تنها تر از اینم مکن مرا بگیر آتشم بزنو جان بده به منو در سپیده جان روشن باش مرا ببین ای که بی تو منم بی تو میشکنم ای تمام جهان با من باش شمع توام تو ببین در اشک من بنشین ای روشنای جهان رو سوی سایه مکن بی من مرا به سفر از گریه ام مگذر ای بی تو من نگران از من گلایه مکن مرا بگیر آتشم بزنو جان بده به منو در سپیده جان روشن باش مرا ببین ای که بی
به گمانم پاییز، عنصرِ ناهمگونِ فصل هاست. تصویری ست از زنی که به اندازه زیباییش غمگین است، که لبخند هم بزند، غم،چشم هایش را رها نمیکند. زنی که دم نمی زند، اعتراض نمیکند، قهر کردن بلد نیست، باکسی سر جنگ ندارد. خیلی که دلتنگ شود بغض میکند. پاییز زنی ست آراسته و موقر با صورت استخوانی، با موهای پریشان، لبخندی ملیح، زنی به ظاهر خوشبخت، به ظاهر راضی، به ظاهر .

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ناودون biz مجله طراحان سایت فروشگاه اینترنتی ایمن شاپ متنوع ترین فروشگاه ایرانیان فروشگاه لوازم کوهنوردی میرعلی الان خرید کن خرید اینترنتی مشاوره کنکور